عنوان
کتاب روان، درخشش ایرانی نه بومیسازی روانشناسی است و نه میدان بازیهای متخصصان دور از اندیشه
به نام خداوند جان و خرد
اینجانب خود را پیوسته مشتاق دانش و یادگیری یافته ام اما بیشتر از همهٔ اینها، خود را برای کاوش و یافتنِ اعماق فرهنگ ایرانی مشتاق میبینم. به همین خاطر با استاد معین (سید مهدی) کمالی، که در زمینهٔ ریشهها و سیرت فرهنگ ایرانی بهخصوص دربارهٔ روان ایرانی آثار گوناگونی دارند، وارد گفتوگو شدم که پارهای از آن گفتوگو را دربارهٔ کتاب روان، درخشش ایرانی در اینجا میآورم.پیش از آن لازم میدانم بگویم چیزی که در اندیشهٔ ایشان محور بوده، بیان همیشگی این سخن است: «نوشتهها و گفتههای اینجانب (معین کمالی) تنها دعوت به اندیشه و ارجاع به منابع درست اندیشمندان و بزرگان است. این نوشتهها مقصود نیست و دور از خطا هم نیست، بلکه پلی و راهنمایی برای دیدار با راسخون و بنیانهای راستین علم و اندیشه است.
آغاز گفتوگو : بخش اول
دیدم که بسیاری، وقتی چشمشان به کتاب روان، درخشش ایرانی میافتد، اولین چیزی که به ذهنشان خطور میکند این است که با اثری مواجه شدهاند که انگار در آن روانشناسی را بومی کردهاند. آیا واقعاً چنین برداشتی از کتاب درست است؟
خیر. هدف کتابِ روان، درخشش ایرانی به هیچوجه بومیکردن، استقلالبخشیدن یا ملیکردنِ روانشناسی ایرانی نیست؛ بلکه میخواهد «روان» را در بنیانِ صوری، مفهومی و خاستگاهی آن بازخوانی کند و تفاوت آن را با سایکولوژی مورد بررسی اندیشمندان و محققان قرار دهد.
چرا شما عنوان روان، درخشش ایرانی را برگزیدید؟ آیا اینها استعاره یا مفهومی برای عنوان روانشناسی هستند؟
چندین دهه است که «سایکولوژی» در ایران به نام «روانشناسی» شناخته میشود. به نظرم این برگردانِ شتابزدهای بوده است؛ زیرا «روان» مانند هر واژهٔ بنیادین دیگری که درخورِ بررسی درستِ تاریخی، اسطورهشناختی، فرهنگی و دینی است، مورد ژرفنگری و بررسی اندیشمندانه قرار نگرفته است [یا دستکم بنده ندیدهام]. و این سرنام و فرنامِ سترگ و فراخ، خدمه ترجمانیِ رشتهٔ سایکولوژی گردیده است وقتی از «روان (اوروَان)» سخن میگوییم، یعنی به شهادت کتب کهن ایرانی، از ظرفیتی حرف میزنیم که بهمراتب اعم از سایکولوژی است؛ یعنی دربرگیرندهتر از آن است. حتی درمییابیم که امر شناخت (شناسی) از خیزها و رانههای روان برمیخیزد.پس نمیتوان مانند سایکولوژی، که پسوخه (سایکی) مفعول و منفعل را با رهبریِ امر شناسایی، شناخت و علم ابزاری پیش میبرد و در واقع بدون چنین لوگوسی تنها یک دخترک اسطورهای درمانده میماند، آن را با «روان» که خاصیت فعال و مفاعلانه دارد و شناخت (لوگوس) را در ردهای از خیز خود پدیدار میسازد، یکسان انگاشت.
آیا میتوان از مسیر همین عنوان «روان» گفت که این عنوان حتی سایر مباحثی را که در سرزمینهای دیگر دربارهٔ نفس و سایکی گفته شده، دربر میگیرد؟
بله. روان اگرچه در ظاهر، در کمکاری و بیمهری تاریخ، به زبانهای سایر ملل راه نیافته، اما در گوهرِ تعریف و مختصات بیانِ انسانی که از خودِ روان برآمده شناخت، انگیزه، حافظه، هوش و هوشیاری، روند استکمال و حتی گرایش به علومِ [در اصطلاح] پایه را دربرمیگیردپس ما با «عنوانی جهانی» روبهرو هستیم، نه یک عنوان بومی و محصور فرهنگی.
با این تعریف نمیتوان گفت که مانند سایکولوژی روانشناسی همان بررسی علمیِ رفتار و فرایندهای ذهنی است؛ بلکه انگار بیشتر از آن است !
بله. زیرا روان اعم از «علم ابزاری» است. روان در ردهای از خود گوالشِ دانشی دارد، همانطور که ردههای وابستگی خانگی و خویشاوندسازی، رویش ادبی و هنری و اشتیاق حکمی دارد .از اینرو حتی میتوانیم دریابیم که علم، همانطور که سنتهای فکری «چگونه محورِ انگلیسی» و تعاریف امروزی علم دارند ، نوعی امر ثانوی و فرعیِ روان است .انگار آنان آثار و کارهای علمی را با گوالش علمی اشتباه میگیرند زیرا علم را ردهای از روان نمیدانند، بلکه روان را در شاخه و رشتهای از علم ابزاری بازمیشناسند. این نگرش با رشد و توسعهٔ برآمده از انقلابهای کارگری، سوسیالیسم، سرمایهداری با محور حرکت از فقر به ثروت، و لیبرالیسم و پدید آمدن محورهای تخصصی و رشتهایشدن که اساسِ افکار کارگران است شاکله یافته است؛ از اینرو جرأت اندیشیدن به رهوارِ خِرد و روان را به متخصصانِ محصور در آیینها و نظامهای متعارف نمیدهد.
با توجه به گمانههایی که دربارهٔ یک اثر، بدون مطالعهٔ دقیق و صبوری حتی توسط برخی تحصیلکردهها وجود دارد، در یک جمله دربارهٔ مواجهه با این کتاب چه خواهید گفت؟
این کتاب برای اندیشمندان و فرهیختگانی است که با شکیبایی، واکاوی ادبی، دانشی و فلسفی و با روح پرسشگری با آن مواجه میشوند.در واقع کتاب روان، درخشش ایرانی نه بومیسازی روانشناسی است و نه میدانِ بازیهای متخصصانِ دور از اندیشه…
