روانشناسی یا سایکولوژی!

psychology logo
psychology logo

معین کمالی

نایکسانی و یکسانی روان­شناسی و سایکولوژی، و چشم­اندازهای آن در فلسفه مشاهده(هست­بن و جهت)

بخش نخست

پیش­نوشتار

نوشتار پیش­ رو درباره گستره یکسانی و نایکسانی روان­شناسی و سایکولوژی[1] است. چرایی و بایستگی این جستار از دو [2]مساحی برخوردار است. از طرفی به انگیزه تبارجویی و فرهنگ­پژوهی بستگی دارد که دریابیم چگونه شیوه فراگیری و درک دانش روان­شناسی بر مدار گزاره های وارداتی و پذیرش های گوناگونِ خوانش های فرهنگی دیگر[3] رسم و عاداتی  برساخته، و چنان در آن جای­گیر شده طوری که کاربرد اصلی این دانش در قید و بند مدیریت واردکنندگان و مصرف کنندگان آن درآمده و از تبار اصلی و کارآمدی های فرهنگی خویش دور گشته است. و از سویی دیگر در پی شناخت روانی هستم که ایستادگی اش را در خود مفهوم “روان” بنمایاند، و راههای طریقت خود را نشان دهد. پرسش من این است که آیا روان­شناسی که بنیان آن در منش و سرشت فراوانی های تکین شده[4] و نژادگی ایرانی است، هنگام  پیشوازی و فرمایش سازگاری با فرهنگ های انگلیسی­ زبان و بنیان های اروپایی که در آن پایداری و کاربرد یافته، امروزه چه پیکری را نشان می دهد. آیا آن­چه که با نام های اندیشمندان و دانشمندانی چون جیمز،فروید،راجرز،بالبی،…در رویکردی ویژه­بندی (تخصصی)شده و چشم­اندازمحور کار می کند توان یکسانی و همسویی را با گستره کلان عنوانِ روان دارد؟ و از سویی سرشت و جریانات راستین آن با چه روش هایی وچگونه ارزیابی می شوند و به چه سوی می نگرند؟

 اندیشه “اصل مشاهدگی”[مشاهده به مثابه مصدر] که یافته بن­شناختی پژوهش های من است خط گردش این نوشتار را پی می گیرد. بافت این نوشتار در پی بازگفت مسایلی است که نشان دهند که آنچه امروز در ایران روان­شناسی[ترجمه سایکولوژی] خوانده می شود آیا توان دقت و ژرف­نگری مفاهیم برخاسته از جان روان را دارد! پس در این راستا طرح  پرسش های زیر اهمیت دارد:  

*بایستگی نشان دادن ناسانی میان روان­شناسی و سایکولوژی از چه بابت است؟

*آیا نهادهای رسمی  آموزشی و پشتیبانی سایکولوژی توان دربرگرفتن پهنه روان­شناسی را دارند؟

*بایستگی سایر محورهای اندیشه(ادبیات،فلسفه و هنر) در ورود به دشواری ها و پرس­مان های روان­شناختی چیست؟

*درک مشاهدگی به مثابه دو اصل هست­بن و بن­شناخت چگونه جایگاه روان­شناسی را تعیین می کند؟

تفاوت روان­شناسی و سایکولوژی

-سایکولولوژی چیست؟

سایکولوژی دانش نوینی است که به بررسی علمی رفتار و فرآیندهای ذهنی می پردازد و از میان رویدادهای تاریخ علم و فلسفه[از قرن 16میلادی]در بافتی با نقش های گوناگون سربرآورده. نقش هایی برآمده از دوگانگی دکارتی/دگرگونی های خوانش مسیحی/چرخش دیالکتیک های روح یونانی به ایده­الیسم آلمانی/ پیشرفت های طب و زیست­شناسی و فیزیک/توسعه و دگردیسی جریان مفاهیم زبان شناختی و جامعه شناختی/بازآفرینی جانِ کلاسیک و سپس شکوفایی رمانتیسیسم/ دشواری ها و تعارضات برخاسته از انقلاب ها و جنگ ها /و سرانجام برپایی-چیرگی فنی ها و فرگشتی ها که محور لازم سنجش این جستار است.

این دانش در رده گردآوری و تکین­سازی خود در رویکردهایی ژرف و کاری،در دیسمان های همبودی مانند خانواده و دستگاه های آموزشی- پرورشی تابان و گیرا بوده- برآمدن و رخنه گسترده رویکردهایی چون روان­تحلیلی، رفتارگرایی، انسان­محوری،شناختی، و زیستی با آموزه هایی برخاسته از ساختارگرایی،رکارکردگرایی،رگشتالت،و زیست­شناسی، در جنبه های فردی و همبودی قرن 20 و آغاز قرن 21 دارای اهمیت است. ولی این نقوش جاری و ساری همگام با گسترش  ویژگی های مدرن و برمدرن فلسفه، هنر و فن را که در رده های گوناگون به زایش رشته ها و ویژه­بندها(تخصص)انجامید، و فراخنای دانش را به هویت تکه ها و پاره ها[جزیینگری] کاهش داد، سایکولوژی را نیز تکه ای در کنار تکه های دیگر مانند جامعه­ شناسی، زبان­شناسی، مردم شناسی، تاریخ، و اقتصاد بازشناخت. رویدادی که در روان­شناسی رخ نمی دهد(بعد توضیح خواهم داد)…

اما شایسته است که در پرتو رمزگشایی چنین فرنامه[5]فشرده و تکه ­شده آشکار شود که این دانش از چه تباری و از چه بابت برخاسته، و به کجا می رود و فرجام آن چیست!

در میان انبوه همبسته هایی که “ویژه­دانشی” چون سایکولوژی را پدیدار می سازند، آغاز کردن از چهره و لفظ نام آن سرراست ترین کار است زیرا رسیدن به سازو برگ و هسته آن از بابت روشنسازی و برون­ریزی توانایی ها و شدنی های آن آسان می  سازد.

[Psukhe(Greek): breath,life,soul…17th century in latin:psyche]

واژه سایکی از پسوخه یونانی گرفته شده است. که در معنای زبانزد(مصطلح) آن نَفَس، زندگی و روح بازشناسی شده، اما کلمات زبانزد و جایگیر شده[آنچه امروزه آن را می شناسند] گاه کمتر و گاه بیشتر و گاه به شیوه تام، نایکسان از معنای نخستین آن هستند. به همین خاطر برای شناخت نهاده نخستین هر فرنامه(عنوان) بررسی هسته داستان های آغازین آن که امروزه در پیکر خوانش اسطوره نمودار گشته بایسته است. همان­سان که پسوخه دارای شناسه، نقش و جایگاه ویژه ای در اسطوره است، که به نظر می آید کارایی آن در برپایی گرایش(رشته)سایکولوژی بیشتر از داستان های همپایی بوده که جهان­شمولی روان آدمی را در سایکولوژی ابراز می کنند. پس سزاوار است که ارزش برآمدن سایکولوژی را از سامان تباری و پیکر نخستین واژه آن بازشناسیم. اگر معنای به کارگرفته شده همادی[6] آن که امروزه بی از پرسش های تاریخی-اسطوره ای، به گونه های سرسری و پوسته ای کردارساز گشته اند باره پروا نباشند، آن­گاه زمینه­ساز گمراهی از برخی ناهمسانی های موجود با دانش روان­شناسی گردیده، و یکسان­انگاری سایکولوژی و روان­شناسی پیامدهای ناگواری به همراه خواهد داشت[مانند کژروی از بنیادها و جریانات نژادگی ایرانی که کمینه[7] آن خواهد بود]…

پس روند بررسی دانشی ویژه چون سایکولوژی نیازمند کاوش در گردش سرآغاز آن است. اینک اگر واژه سایکی براحتی با نام هایی چون معنای نَفَس،زندگی و روح  یکسان انگاشته شود پس نیازی به رویارویی پژوهش ویژه این گرایش نیست زیرا این نام ها در فراخنای دانش های فلسفی، الهیاتی و زیست شناختی سزاوار مطالعه هستند و تمرکز ویژه(تخصصی) به آنها، گمراهی افزونی به این مفاهیم فراخ می دهند، تا جایی که جهت­یافته ها با جهت­گیر یکسان انگاشته می شوند(در جستار مشاهدگی بدان می پردازم). پس شایسته است که بذر و رویش نخستینِ سایکی مورد نگریستن باشد تا نقش راستین و کاربری ویژه آن آشکار گردد.

*نمایی از اسطوره پسوخه

-در ایلیاد پسوخه جوهر یا جان زندگی است…

چیزی شبیه خون یا نفس:پسوخه جنگجویی در حال مرگ با خون او به زمین می ریزد و با آخرین نیمه نفس از تن او خارج می شود.گویی مواد حیاتی درون است و به محض زخم خوردن عمیق زدوده و تارک می گردد(خاستگاه آگاهی…جینز،ترجمه محیط).

-در اودیسه پسوخه به معنای زندگی است…

کرادی می تواند مهربان یا خشمگین باشد و می تواند چیزها را دوست بدارد یا ندارد. ولی پسوخه و اتور تطوری ندارند و تنها زندگی و شکم هستند.

پسوخه آخرین واژه ای است که “فضایی” در درون پیدا خود پیدا می کند. من فکر می کنم به خاطر این امر که پسوخه یا زندگانی، تا زمانی که فضایی شدن آگاهانه زمان آن قدر پیش رفته بود که انسان زندگی به معنای گسترده ی زمانی، و نه صرفا به معنای نَفَس و خون،داشته باشد…(خاستگاه آگاهی)

-اوریپید نیز عبارت “علاقه­مند به پسوخه ی خود شدن”را به معنای چسبیدن به زندگی به کار می برد.

-جولیان جینز[8]: واژه جسم یا سوما در مقابل واژه پسوخه بوده. و به همین خاطر دوالیسم(دوانگاری)جداسازی ذهنی روح و جسم پدیدار گشته است… آیین هایی میان پسوخه و سوما پدید آمده بودند و درباره جایگاه پسوخه در بیرون یا درون سوما پرسش هایی وجود داشته است…

-در داستان آپولیوس، اروس فرزند آفرودیت، عاشق پسوخه می شود؛ که در فرجام ازدواجی که گذشتن از هنگامه های گوناگون است، فرزندی به نام شهوت  زاده می شود…

-ارزیابی: واژه اسطوره ای پسوخه در کنار واژگان اسطوره ای دیگر مانند توموس، فرن، نوس، کرادی، و اتور از سویی و از سوی دیگر در شخصیت و جایگاهی مشخص از سایر خداگونه های یونانی-رومی تعریف و اعتباری جداگانه دارد[ اما چیزی ازکم­بسامدی و آسیب­پذیری آن در کنار عنوان های دیگر کم نمی کند]. این کردار دومی، در سیره تاریخِ توسعه و پژوهش نوزایی و پسانوزایی(رنسانس و پسا رنسانس) نیرو گرفت. نیرویی که گرایش دنبال کردن سیرخطی(طولی) زمان را که در تاریخ مسیحیتی سرشت هر سازه علمی-فلسفی را پیشه خود ساخته است. سیر خطی در کنار سیر چرخه ای-نورورزی/توازنی و تعارضی/و زمان پیدایشی، چهره ای جداگانه دارد؛ که فرآیندها و کارها را در یک خط مستقیم رو به جلو پیگیری می کند. تعیین گذشته-حال-آینده/دگرگشت های دیالکتیک تاریخی هگل/محورهای نگره فرگشتی(تکامل زیستی)، نمونه هایی از نگاه خطی به جهان و تاریخ آن است. در این شیوه نگریستن نمی توان خالی از جداسازی  و سپس پیوند و سازگاری(کارکرد انضمامی) راهی برای دنبال کردن سامان خطی پیدا نمود. اگرچه در ادبیات کسانی چون هولدرلین و نیچه “روح دیونیسوسی” که  استوار بر “یکی بودن(شدن) با همه چیزاست”، و فراتر از زمان خطی کردار دارد، و جایگاهی ژرف در ادبیات و فلسفه اروپایی یافته است؛ اما پدیدارگشتن ویژه­مند ها(تخصص ها) ربطی به دیونیسوس ندارد.و گویی به سرشت آپولونیِ طرح­افکن فردیت خداگونه ها باز می گردد…

این کردار خطی در هنگام بازاندیشی های پسانوزایی که با واژه “لوگوس” هم­پیمان بود سایکی را مانند واژگانی دیگر چون بیوس[9] ، که به بیولوژی انجامید، به واژه مرکب سایکولوژی برآهیخت. اگرچه این کردار مرکب­سازی خود نیروی سومی را به وجود آورد که همان متخصص(ویژه­کار) نام گرفت، و او را هم پاسدار “سایکی” نهاد و هم پرورش دهنده “لوژی”(شناسی)که ناگزیری این پاسداری چیزی جز نگاه علمی(تجربی-اثباتی)بدان نبود…

 در رده دیگرچنین علومی ناگزیر از کردار رئالیستی هستند. یعنی علم در سیره بیرونِ واقع­گرایی مانند سورئالیم[10] ورودی ندارد، مگر آنکه بخواهد آن ها را به شکار بررسی تجربی-اثباتی بکشاند. پس سیر خطی پژوهش در ابتدا عنوانی(فرنامه) را بر می گزیند، و سپس در راه های پر پیچ و خم به کشف، پروراندن و ترکیبات مناسب آن می پردازد. هنگامی که آن فرنامه راه خودپا را در امر مرکب خود-شناسی اش یافت ناگزیر برای اثبات خویش از اصول رئالیستی مانند قابل دیدن، همگانی بودن وپایایی که ویژگی های علم[ساینس] است بهره می گیرد…

چکیده:

-عنوان استوره ای پسوخه دارای شخصیت  و شناسه مخصوص به خود است

-پسوخه در سیر خطی(طولی)که در آغاز و سیر ژرف خویش از ویژگی های تاریخ­نگاری مسیحی است مورد پژوهش واقع شده

-فرنام پسوخه در پیوند با جنبش های لوگوسی پسانوزایی و روشنگری به  پسیکولوژی راه یافته و سر از واقع­گرایی علمی درآورده

ایجاد رشته پسیکولوژی

همانطور که نوشته شد بررسی سیر خطی  در پیدایش پسیکولوژی بایسته بوده طوری که تاریخ سایکولوژی را اینگونه باز می شناسیم: در سال 1879 ویلهلم وونت نخستین آزمایشگاه سایکولوژی را بنا نهاد. در این آزمایشگاه مسایل ذهنی آدمی[به ویژه هوشیاری] به صورت کمّی مورد بررسی قرار می گرفت. سپس یکی از دانش­پژوهان وونت (تیچنر)به سایکولوژی اساسی ساختارگرایانه بخشید و بر ادامه شیوه “درون­نگری” پابرجایی ورزید تا آزمودنی گزارش های درونی خود را بیان کند و رونویسی از آن صورت گیرد. ولی کارکردگرایان آمریکایی، ساختارگرایی را توضیح واضحات دانستند و در پی سازگاری با محیط و زندگی بهتر راه روان­شناسی را به گونه ای دیگر، کاربردی و سودآور بازشناختند.در اروپا فروید تحت تاثیر روح پروسی، شعر و فیزیک و زیست و استوره را درهم آمیخت و به پیشواز سایکی در تحلیل هستی ناخودآگاه آن روی آورد. اما در آمریکا در ادامه راهِ کارکردگرایان، و بر سکوی تجربه تجربه­گرایان، رفتارگرایانی چون واتسون و اسکینر به محرک ها و پاسخ های محیطی ارج نهادند، و داعیه تغییر و دگرگونی کودکان را در سامان های “شرطی سازی” اعلام نمودند. باز در اروپا دانشمندان مکتب “گشتالت” ، فیزیک و فلسفه معاصر(احتمالا نوکانتی) را با هوشیاری درآمیختند و برای بازشناسی ادراکات انسانی فراخواندند. و در آمریکا “انسان­محورانی” چون راجرز و مازلو در فکر شکوفایی انجامین سایکی برآمدند. در اروپا پیاژه سخت به مطالعه شناخت پرداخت و مراحل رشد شناختی کودک و نوجوان پایه های نهادهای آموزش و پرورش را در بسیاری از جوامع رونق بخشید و در آمریکا پردازش اطلاعات در پی یافتن راه های ذهنی-کارکردی خود مشتاق و دلیر بود و هست…

نتیجه آن که اروپا سایکولوژی را می کاشت و پرورش می داد، و آمریکا می ساخت و به کار می گرفت تا در این جریانات گام به گام به پیش رود تا امروز دانشجوی سایکولوژی به کلیت این تاریخ خطی مبادرت کند و خود سهمی از این حرکت را برسازد که بسیار دستاوردهایی ارجمند و پربار را در این پیشروی خطی به همراه داشته است…

اما از سویی رویهمرفته سایکولوژی این پیکره تاریخی را در مطالعه رفتار و فرآیندهای ذهنی فشرده ساخت.و با موضوعاتی فردی مانند وضعیت زیستی،فرآیندهای حسی،ادراک،هوشیاری،ناهوشیاری،حافظه،زبان و فکر،انگیزش و هیجان،تفاوت های فردی،…خود را از موضوعات بن­شناختی -هستی­شناختی،الهیاتی،معرفت­شناختی  و حتی نسبت به نهاده های همبودی جدا ساخت و تنها در نسبتی ویژه با آن­ها قرار گرفت[مانند روان­شناسی اجتماعی که همچنان رابطه فرد با گروه و تاثیر گروه بر فرد را بررسی می کند].این کردار یعنی علمی شدن،تخصصی شدن.تا حتی سایکولوژیست هایی چون فروید و راجرز که اعتبار نظریات علمی آنان مورد تردید قرار گرفت اما آنان نیز برای بازگفت علمی مسایل ناخودآگاه[علم تداعی آزاد و تعبییر رویا-فروید] و آزمون های مراجع­محور(راجرز) همت گماردند تا جایی که فروید هنر،خدا،دین و سایر اراده های بشری را به سامانه پیوندهای سایکی کاهش داد و به سان همان خوانش های خطی[مانند فازهای رشد روانی-جنسی] را به نام سایکوآنالیز پدید آورد.ویژه­کاری های واتسون و اسکینر سایکی را در میان دیوارهای فنی(مهندسی)[محرک-پاسخ] قرار داد و آن را بر سیاق شرطی سازی و تغییر  بازشناسی کرد.و رویکرد پردازش اطلاعات مانند کوپیدو[11] شیفته­وار سایکی را به شناخت میزان فراوانی و ضریب اطلاعات دعوت کرد،گویی هر محدوده ای برای سایکی بنا شد به غیر از خودیابی اش در بن خویش!

دانشجوی سایکولوژی بر روندی که روش­های بررسی علمی[مانند زمینه یابی وآمار]می طلبد باید به ابعاد سایکی به طور ویژه­مندانه رسیدگی کند و این مطالعات که امروزه در عنوان های ترکیبی مانند رفتاری-شناختی نیز وجود دارد همچنان نیازمند شناخت فنون ساختاری و کارکردی است.از آن­جایی که تخصص(ویژه­بندی)عموما کرداری فنی است سایکولوژی نیز از این کردار بری نیست و پیوسته به کار مهندسی و فن­پروری سایکی مبادرت می کند.طوری که مثلا پایان­نامه ها باید بر اصول کمی و کیفی بر سازه آمارها و روشهای تحقیق استوار گردند.اما پرسش اساسی این است که سهم روان فرد در این پردازش های ویژه­بندی شده و انبوه­ساز چیست؟

چکیده:واقع­گرایی علمی در سازه خطی زمان و چیرگی کارداران فنی بایستگی اساسی سایکولوژی بود که در برخورد و بازنگری میان سایکولوژیست ها پرورده می گشت تا جایی که ناخودآگاه­گرایانی چون فروید را نیز ناگزیر از آن می ساخت.سایکولوژی پیوسته میان ساختارگرایی و کارکردگرایی های فنی و برآمده های آن  رشد کرد که همچنان ادامه دارد و به نظر می رسد سهم “اصالت روان” در آن نادیده گرفته می شود…

*منظور از فنی شدن سایکولوژی چیست؟

آدمیان در رده پدیداری خویش دارای طرحدان یا جهان­بینی ویژه ای هستند که رمزهای هستندگی آنان را در هر خیز و خروش و حالاتی نمودار می کند.مثلا طرحدان یک بازاری با سودآوری بیشتر و زیان کمتر تا حتی درباره شیوه خداپرستی او کار می کند طوری که خدا برای او تنها مفهوم رزاق و حامی مالی او را می رساند[ نه اوصافی دیگر از خداوند!]…در میان این طرحدان ها گستره و توسعه فنی ها در تاریخ امروزین چیرگی پایداری بر طرحدان هایی چون علوم انسانی داشته طوری که امروزه مرز جداسازی  مهندسان علوم انسانی با نژاده های علوم انسانی به­راحتی شناختنی نیست و به اشتباه نام هایی چون روان­شناس و جامعه شناس که از پایه باید دارای جهان­بینی علوم انسانی باشند و دارای کشش و اصالت استواری باشند به مهندسان فن­پرداز “نسبت های داده” پیوست می شود.طرحدان فنی[ یا تیپ فنی] خود را در جایی از هستی نمی بیند[مانند در روان بودن،در جهان بودن…]بلکه خود را “بر جایی یا در برابر” گونه های هستی می بیند که باید آن را دستکاری کند و در جهت آسان­ کردن پیچیدگی های وجودی و طبیعت کوشا باشد.

“این تیپ شناختی جهان و مناسبات میان آن ها را چونان دستگاهی مکانیکی درک می نماید که در آن واسطه ای مستقیم و ساده میان ادراکات حسی و تاثرات ذهنی برقرار بوده و ذهن انسان در آن نقش گیرنده ای را بازی می کند که دریافت های حسی را بی هیچ پردازش و تصرفی به واکنش های مطلوب تبدیل می کند در این منطق شناختی هر رابطه را می توان به روابط میان اشیا تقلیل داد به طوری که هر تصرفی در اشیا ممکن و مقدور است.در این منطق هیچ امری ناممکن به نظر نمی رسد و یادگیری و مهندسی روابط انسانی در هر زمینه ای کلید واژه درک این منطق در مناسبات انسانی است…”(رحیمی-سبک های هفتگانه شناختی 1400)

پافشاری در کمّی کردن داده های آماری و شیوه های دست­اندازی هایی چون شرطی­سازی، تقویت های رفتاری و ذهنی، پافشاری برای عددسازی و جدول­سازی برای پذیرش پایان نامه ها،پذیرش و دادن مجوز به مهارتهای آموخته شده ی تصرف­پذیر فارغ از درک اصالت و کشش پایدار(طرحدان) علوم انسانی، استفاده های التقاطی از فیزیک و زیست و شیمی  برای توضیح و توجیه حالات انسانی(چه در فضای رسمی  و چه غیر رسمی) همگی نمونه هایی از طرحدان های فنی بر علوم انسانی هستند. سزاوار است که با طرح پرسش هایی دقیق و بن­شناختی به دست فیلسوفان اصیل که به بایستگی های بن پایبند هستند به این موضوع رسیدگی شود که کارورزی هایی که امروزه به نام علوم انسانی[و در اینجا به طور خاص به روانشناسی ]می پردازند براستی آیا سرشتی در خور علوم انسانی و اصیلان آن دارند،یا از راه های فنی و چیرگی بر گونه های هستی بدان نگریسته می شود!…

آهنگ من این نیست که بگویم سایکولوژی به تمامی فنی شده بلکه چیرگی فنی ها بر آن بسیار گسترده است. تا جایی که بسیاری از اعتبارهای رسمی تنها با توان درک فنی توسط استادان و دست اندرکاران این دانش فراهم می شود و از سویی در میان طرحدان های بازاری با مهارتهای التقاطی به دست آمده از فن  و دور از اصالت­جویی(نژادگی)، دانش سایکولوژی دچار برپایی کلاس و جلسات مردم پسند و غیر رسمی گشته…کمبود سازه های پرسشگری و اندیشگری میان پژوهشگران “در هستنده”(اصیل)که زاده بررسی های اندیشمندانه هستی­شناختی و شناخت­شناسی است، راه علوم انسانی را به راه­زنی های فنی دچار می سازد. سزاوار است که این جستار در ردیف پیشین(تقدم) و پسین(تاخر)درک شود و خطاهای بنیادی اِسناد که صفت و رفتار را در هم می آمیزد رخ ندهد! زیرا هرگز نمی خواهم بگویم که فنی ها نباید در روان­شناسی دست داشته باشند! بلکه آهنگم این است که بگویم بنیان علوم انسانی به رهبری آنان خاموشی و واپس­رانی  به همراه دارد و آنان باید تنها به کارگری در علوم انسانی بسنده کنند؛ نه قانون­گذاری و نظریه پردازی… ادامه دارد…

معین (سید مهدی)کمالی(روانشناسی ایرانی)


[1] psychology

[2] پیمودن و اندازه گیری

[3]  علوم انسانی غربی

[4] کثرتی که به کل تبدیل می شود

[5] عنوان

[6] عمومی

[7] حداقل

[8] پژوهشگر سایکولوژی(1920-1997)

[9] bios

[10] فراواقع گرایی-جنبشی هنری و نزدیک به تعابیر رویا و ناخودآگاه

[11] اسطوره رومی- خدای عشق