فراسوی مشاهدگر از دیدگاه فلسفه مشاهده

نوشته:مهناز ظریف ( اندیشجو و پژوهشگر علوم انسانی و هنر)

درد های جهان از جایی شروع شد که …

انسان از روح مشاهده گرِ خویش فاصله گرفت و در فراسویی خود را رنجور و درمانده یافت …
شکسته بال ، ناگزیر اولین حصار را به دورِ خویش کشید …
ادبیات را خانه نشین و هم دمِ روانِ خسته و سرخورده اش ساخت و از نو زخم های خانه تازه کرد …!
رنج را آگاه نشد و شر را برپا ساخت …

دومین حصار را زمانی کشید که بر دل نشد و قلبش اراده راستین نیافت تا قدم به ساحت دیگری گذارد …
جادوی علم را به کار بست تا بر دم و بازدم خویش چیره شود …
این گونه علم را قربانیِ واماندنش در خانه کرد …

از بنِ خویش به سوی شناخت نرفت و سومین حصار را در میان علت ها و اوهام برخاسته از آن کشید …
تشرفی به فرزانش نداشت و چهارمین حصار را پیرامون قبیله حکمت بنا کرد و فراتر از شکل و صورت راهی نیافت …
حصار پنجم را در اوج سرخوردگی و ناکامیِ روزگار زده اش در جوار پناهِ بی قضاوت و بی حکم هنر کشید و پوشش تعفنِ لاکرداری اش ساخت …
او پیمان به شوق نداشت و تنها مسیری پر زحمت به مقصد واقعیتی فریبنده طی کرد و تا بدان جا رسید ، تاج تکبر بر سر نهاد و پادشاه مردابِ محصورِ ذهن خودکامه خویش شد و روح چند پاره اش را به دست فراموشی سپرد …
شمشیر بر قتل آبای مشاهده گشود و فرزندان مشاهده را یک به یک به بیداد بردگی و ابزاروارگیِ مشاهده شونده های خود ساخت …

منابع:

کتاب زبان و زمان(معین کمالی)، روان هنر